English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8581 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
take part U دخالت یا شرکت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
houses U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
intervene U دخالت کردن
intervenes U دخالت کردن
intervened U دخالت کردن
interfered U دخالت کردن
admix U دخالت کردن
participates U دخالت کردن
interferes U دخالت کردن
interfere U دخالت کردن
participate U دخالت کردن
to strike in U دخالت کردن
to have a finger in the pie U دخالت کردن
participated U دخالت کردن
take part U دخالت کردن
to step in U دخالت کردن توامدن
intromit U دخالت کردن مزاحم شدن
come between <idiom> U درروابط دونفر دخالت کردن
to have a finger in every pie U درهمه کاری دخالت کردن
letterhead U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
constituent company U شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company U شرکت مادر شرکت مرکزی
private U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
intervention U دخالت
mediacy U دخالت
interventions U دخالت
interference U دخالت
to play at U شرکت کردن در
participated U شرکت کردن
contributing U شرکت کردن
contributes U شرکت کردن
take a hand at U شرکت کردن در
participate U شرکت کردن
contributed U شرکت کردن
contribute U شرکت کردن
stand-ins U شرکت کردن
stand-in U شرکت کردن
partake U شرکت کردن
partaken U شرکت کردن
partook U شرکت کردن
partakes U شرکت کردن
participation U شرکت کردن
partaking U شرکت کردن
participates U شرکت کردن
go into U شرکت کردن در
stand in U شرکت کردن
outsource U به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
interferential U وابسته به دخالت
hand U دخالت کمک
to chop in U دخالت درگفتگوکردن
meddlesomeness U دخالت بیجا
meddles U دخالت بیجاکردن
meddling U دخالت بیجا
meddled U دخالت بیجاکردن
meddle U دخالت بیجاکردن
handing U دخالت کمک
to enter into p with another U باکسی شرکت کردن
sit for an examination U در امتحانی شرکت کردن
To sit for an examination. U درامتحان شرکت کردن
join U شرکت کردن در پیوستن
intercommon U باهم شرکت کردن
joined U شرکت کردن در پیوستن
joins U شرکت کردن در پیوستن
contributed U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
exchange intervention U دخالت در بازار ارز
interposition U دخالت میانه گیری
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
conspiring U درنقشه خیانت شرکت کردن
to undergo training U در یک دوره آموزشی شرکت کردن
to a oneself in U شرکت کردن یاشریک شدن
conspires U درنقشه خیانت شرکت کردن
conspired U درنقشه خیانت شرکت کردن
conspire U درنقشه خیانت شرکت کردن
partaken U شرکت کردن شریک شدن در
partakes U شرکت کردن شریک شدن در
participate U شرکت کردن سهیم شدن
partaking U شرکت کردن شریک شدن در
participated U شرکت کردن سهیم شدن
totake parts in something U در چیزی شرکت یادخالت کردن
to subscribe to a charity U در دادن اعانهای شرکت کردن
partake U شرکت کردن شریک شدن در
to ride a race U در اسب دوانی شرکت کردن
participates U شرکت کردن سهیم شدن
see to (something) <idiom> U شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to empower somebody to participate U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
to row a race U در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to move one's operation offshore U شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
enter into partnership with someone U شرکت کردن شراکت کردن
take part U مداخله کردن شرکت کردن
to call a meeting of the board of directors U برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
to go a mumming U در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
hen hussy U مردیکه زیادبکارهای زنانه وخانگی دخالت میکند
but for income U قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
automation U استفاده از ماشین هایی که دخالت افراد در آن بسیار کم است
telesthesia U احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
She's got a finger in every pie. U او [زن] توی همه چیز دخالت می کند. [رفتار ناپسند]
body corporate U شرکت شرکت سهامی
business group U شرکت سهامی [شرکت]
frustration U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
summary conviction U حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
supervening impossibility of performance U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustrations U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
back-seat drivers U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
classical economics U نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
Big Brother U دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
pluralism U عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
subscribe U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
concertina fold U قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
play off U درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
introduces U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
speech scrambling U نفوذ در شبکه مکالماتی دخالت در شبکه صوتی و به هم زدن ان
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
frustrated contract U قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
fold U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folded U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
accordion fold U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folds U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
blacks U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacker U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blackest U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacked U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
He has no business to interfere. U بیخود می کند دخالت می کند
mechanicalism U عقیده به دخالت عمل مکانیکی در کیفیات فاهر و طبیعی عمل مکانیکی
totalitarianism U سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
firmer U شرکت
company U شرکت
partnership U شرکت
partnerships U شرکت
firm U شرکت
firmest U شرکت
firms U شرکت
cahoot U شرکت
concern U شرکت
concerns U شرکت
companies U شرکت
contribution U شرکت
contributions U شرکت
incorporation U شرکت
house U شرکت
handing U شرکت
hand U شرکت
houses U شرکت
EIS U ول شرکت
associations U شرکت
businesses U شرکت
association U شرکت
corporations U شرکت
corporation U شرکت
enterprises U شرکت
participation U شرکت
fellowsh U شرکت
housed U شرکت
enterprise U شرکت
consociation U شرکت
business U شرکت
parcenary U شرکت مشاع
parent company U شرکت اصلی
parent company U شرکت مادر
parcenary U شرکت در ارث
cooperative company U شرکت تعاونی
participable U شرکت بردار
doctor to the company U پزشک شرکت
branch of a company U شعبه شرکت
participable U شرکت کردنی
unity U وحدت شرکت
pall bearer U شرکت میکند
house flag U پرچم شرکت
insurance company U شرکت بیمه
intel corporation U شرکت اینتل
joint stock company U شرکت سهامی
joint stock U شرکت سهامی
inveluntary partnership U شرکت قهری
invalidation of company U بطلان شرکت
entry U شرکت کننده
memorandom of association U اساسنامه شرکت
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1They decided to buy the company outright.
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com